مرگِ بی تشهّد
رو دستِ من خوابید و چشمش باز می کرد
در ظلمتِ شبها زبانش ناز می کــــــرد
از درد می نالید و آهی سر برافراشـــت
با غم هزاران غصّه را آغاز می کـــــرد
در خلوتِ مهتاب چون ماهی درخشــید
چون عندلیبی خنده هایش ساز می کرد
با زیر چشمی دور می زد خاطراتـــش
گر بند موهایش نبود پرواز می کـــرد
آهسته می خواند طنینِ د لربایــــی
تا دل نفهمد سوژه ها را راز می کــرد
از اشکِ او دریا وسیلی شد سرازیــــر
از گونه هایش بوی غم آواز می کــــرد
ساکت نشست و صوتِ قلبش طبل خالی
لرزید در آغوش من لب گاز می کـــرد
من ماندم و صحنه ی مرگِ بی تشهّـد
بوسه به سنگِ قبرِ اوطنّاز می کـــرد
جاسم ثعلبی (حسّانی) 21/04/1392
:: برچسبها:
مرگِ بی تشهّد ,
:: بازدید از این مطلب : 1908
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1